دختری که عاشق بود.....
زندگی نامه فرشته ای نمونه زینب کمایی
دخترم هشتم خرداد ماه 1346 در آبادان به دنیا آمد. پدرش به نامهای ایرانی علاقه داشت و مادربزرگش نام میترا را برایش انتخاب کرد. اما دخترم...........
ادامه زندگی نامه در ادامه مطلب
برچسبها: میترازینبکماییشهیددخترعاشقبوداینمنافقانچادرخفگیبدحجابشاخصبسیجدینقرانبازیخانوادهمدرسهحجابشعردکلمهجامعهشادیجانبازجانبازانپولتاکسیمصاحبهحوزه علمیهحوزه علمیه قممسجدبرقاصفهانتئاتراخلاقجدولجنگخوابعاشوراغسل شهادتعیدنوروزخاکوصیت نامهمرگشهیدشهداومدافعمدافعانحرمحجابشهیداحمدمحمدمشلباحمد محمد مشلبولهانبدرود ای بزرگترین ماه خداوند و ای عید اولیای خدا
بدرود ای ماه دست یافتن به آرزوها
بدرود ای یاریگر ما که در برابر شیطان یاریمان دادی
بدرود ای که هنوز فرا نرسیده از آمدنت شادمان بودیم
و هنوز رخت برنبسته از رفتنت اندوهناک
ساغر به گردش آر که دور صیام شد
حلول ماه عید و شادی مسلمین است.
پایان ماه روزه، برای صائمین است
نشاط و افتخار و شادی و سربلندی
از محک الهی برای مؤمنین است
برچسبها: خداحافظرمضانعیدفطرمسلمانانحهانمبارکروزهعبادتنمازاحمدمحمدمشلبولهانعیدسعیدفطرعکسمطنمطلبشعرتبریک
سلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند !
.
.
و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم …
.
.
به مادر قول داده بود بر می گردد …
چشم مادر که به استخوان های بی جمجمه افتاد لبخند تلخی زد و گفت :
بچه م سرش می رفت ولی قولش نمی رفت …
.
.
من می خواهم در آینده شهید بشوم …
معلم پرید وسط حرف علی و گفت : ببین علی جان موضوع انشا این بود که در آینده می خواهین چکاره بشین ، باید در مورد یه شغل یا کار توضیح می دادی !!! مثلا پدر خودت چه کاره است ؟
آقا اجازه … شهید …
.
.
گفتند شهید گمنامه ، پلاک هم نداشت ، اصلا هیچ نشونه ای نداشت ؛ امیدوار بودم روی زیرپیرهنیش اسمش رو نوشته باشه …
نوشته بود : “اگر برای خداست ، بگذار گمنام بمانم”
.
.
ساقی جبهه سبو بر لب هر مست نداد
نوبت ما که رسید میکده را بست نداد
حال خوش بود کنار شهدا آه دریغ
بعد یاران شهید حال خوشی دست نداد
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
چنگ در پرده همین میدهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی
نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصه مشکل باشی
گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی
حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی
برچسبها: عکسعیدشعرنوروز
صحبت از فاطمه سر فصل غزل خوانی ماست گریه در روضۀ او مسلک عرفانی ماست
ما پریشان غم مادرمان فاطمه ایم غربتش علت این گریۀ طولانی ماست
هر کسی در پی دارو و دوا می گردد نمک روضۀ او نسخۀ درمانی ماست
هرکسی رخت عزا کرده به تن می داند که چنین پیرهنی علّت سلطانی ماست
لعن بر قاتل صدیقۀ کبری بی شک مُهر تأیید و قبولی مسلمانی ماست
روضه خوان ، روضۀ دیوار و در و کوچه نخوان
سر شکستن سند غیرت ایرانی ماست
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
همین که آه میکشی، حیدر خجالت میکشد از این نگاه خسته تا محشر خجالت میکشد
تا ماجرای کوچه را یک یک حکایت میکنی حس میکنم غیر از حسن، معجر خجالت میکشد
پهلو به پهلو میشوی، دردت مکرر میشود پهلو اگر آرام شد، از سر خجالت میکشد
یک سوم از سادات را با فاطمه آتش زدند حالا کنار شعله، خاکستر خجالت میکشد
آری یقینا هر چه شد، بین در و دیوار شد وقتی مقصر بوده میخِ در، خجالت میکشد
هر روز درد تازه ای در پیکرت رو میشود از رنگ سرخ پیرهن، بستر خجالت میکشد
هنگام دفن فاطمه، دستی ز قبر آمد برون
حالا علی در لحظه ی آخر خجالت میکشد
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
مـتاب ای مـاه بر سیـمـای مــادر
کـه بـابا جان دهد در پـای مــــادر
الـهـی کــاش بـابـایــم نـبـیـنــد
کـه خـون می ریزد از لبـهای مادر
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
بـه آه رفــتــه در لاهــوت مـــادر
به آن چشمی که شد مبهوت مادر
الـهـی کـاش امـشـب زینبــش را
بـخـوابـاننــد در تـابـوت مـــادر
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
برچسبها: شعرفاطمهحضرت فاطمهشهادت